عشق زیبا در دنیا زیاد است
شیرین و فرهاد
لیلی و مجنون
اما من دو نفر را میشناسم که خیلی عاشق بودند
علی و زهرا
وقتی دست بسته علی را میکشاندند و زهرا به روی زمین افتاده بود ناگاه شکننده در خیبر دست بر کمر گذاشت و گفت ای محمد کجایی ببینی علی برای حفظ دینت سکوت کرد در حالی که کمرم را شکستند
علی را به مسجد بردند زهرا دنبالش دوید و بالاخره علی را رها کردند
علی سراسیمه پیش زهرا دوید زهرا گفت مولای من خوبی
آن جا بود که علی کمرش شکست
بله زهرا رفت
و علی تنها ماند
و از آن به بعد علی درد دل به چاه گفت
همیشه کارش این بود که فقرا را طعام میداد
و از این کار خوشحال بود
یتیمان علی را پدر مینامیدند
وقتی علی شهید شد یتیمان عزا گرفتند
و20 سال بعد همان یتیمان دست رنج علی را پاسخ دادند و سر پسر علی را بریدند
این است عاشقی...............
برچسبها:
عشق..............